کار یک طراح صنعتی اغلب به طراحی گرافیکی مانند تبلیغات و بسته بندی، برندسازی و تصویر سازمانی، و طراحی داخلی (معماری داخلی یا طراحی محیطی نیز نامیده می شود) و چیدمان فضاهای دست ساخته ، مربوط شده یا شامل آن ها می شود.
ریشه طراحی مدرن: آلمان و اروپا
طراحی صنعتی عمدتاً یک پدیده قرن بیستم است. اولین طراح صنعتی اغلب "پیتر برنز" “peter Behrens” معمار آلمانی در نظر گرفته می شود که به شدت تحت تأثیر طراح و شاعر انگلیسی قرن نوزدهم ویلیام موریس و جنبش "هنر و پیشه" بود که موریس هم ارتباط نزدیکی با آن داشت. در آغاز سال 1907، برنز مشاور هنری AEG (Allgemeine Elektricitäts Gesellschaft یا Universal Electric Company) بود و برای آن ها نه تنها ساختمانهای صنعتی، بلکه لوازم الکتریکی کوچک، از کتری چای گرفته تا پنکه ، را طراحی کرد. علاوه بر این ها، او هویت سازمانی، بسته بندی و تبلیغات شرکت را شکل داد.

رویکرد Behrens بسط چیزی بود که معمارانی مانند "فرانک لوید رایت" و "کارل فردریش شینکل" برای مدت طولانی انجام می دادند: کنترل کامل یک محیط طراحی شده در همه سطوح. برنز ، با این حال، بهترتیب مانند رایت و شینکل، طرحهایی را برای یک سازمان پی ریزی کرد که قصد داشت خدمات و کالاهای مرتبط را به عموم مردم بفروشد، نه فقط برای یک مشتری شهرنشین طبقه متوسط یا طبقه اشراف.
Behrens یکی از اعضای برجسته Deutscher Werkbund (تاسیس شده در سال 1907) بود، جامعه ای متشکل از هنرمندان ، معماران و صنعتگران ، چیزی شبیه به انجمن های هنر و پیشه انگلیسی. Deutscher Werkbund ارتباط میان متخصصان طراحی آلمانی را تسریع بخشید و از نمایشگاه های بزرگی مانند نمایشگاه های کلن (1914) و اشتوتگارت (1927) و بعد ها Weissenhofsiedlung ( نمایشگاه مشهوری از خانه های مدل طراحی شده توسط معماران برجسته مدرن اروپا و مظهر سبک بین المللی معماری مینیمالیستی ) حمایت مالی کرد.
برنز خود بر بسیاری از معماران-طراحان نسل بعدی، از جمله والتر گروپیوس، بنیانگذار مدرسه طراحی معروف باهاوس آلمان، و لودویگ میس ون در روهه، که بعداً به عنوان مدیر مدرسه خدمت کرد، تأثیر گذاشت. باهاوس که در سال 1919 در وایمار، آلمان تأسیس شد، با هدف ارتقا و هماهنگی طراحی و تولید صنایع دستی و کالاهای صنعتی برای عصر جدید پس از امپراتوری بود.

گروپیوس و میس هر دو ساختمان ها و همچنین اشیاء در مقیاس کوچکتر را طراحی کردند. به عنوان مثال، هنگامی که باهاوس در سال 1925 به دسائو منتقل شد ، گروپیوس معمار ساختمان جدید بود ، او همچنین طراحی داخلی اتومبیل های آدلر (1930-1933) را انجام داد. اثاثیه طراحی شده در Bauhaus با استفاده گسترده از فلز خم شده مشخص می شود، چیزی که با کمک شرکت هواپیماسازی Junkers در دسائو، شرکتی که به دلیل توسعه اولیه هواپیمای تمام فلزی در سال 1918 شناخته شده بود، توسعه یافت.

میس - که باهاوس را از 1930 تا 1933، زمانی که حزب نازی به قدرت رسید و آن را تعطیل کرد، اداره کرد - نمونههای معروفی از مبلمان با قاب فولادی، مانند صندلی MR (1927)، بارسلون (1929) و صندلی برنو (1930) را طراحی کرد. میس در طول رکود بزرگ جهانی در دهه 1930، زمانی که درامد کمی از کمیسیون معماری داشت، از حق امتیاز فروش این مبلمان امرار معاش می کرد. Bauhaus نمادهای دیگری از طراحی مدرن، به ویژه ظروف شیشه ای ظریف و چراغ های رومیزی ساده ویلهلم واگنفلد را تولید کرد.

فراتر از طراحانی که به طور خاص با باهاوس مرتبط بودند، دیگر معماران آلمانی آن زمان هم طرح های برجسته ای خلق کردند. به عنوان مثال، “Fritz August Breuhaus de Groot” فضای داخلی کشتی بخار برمن (1929) و کشتی هوایی هندنبورگ (1931-1935) را ایجاد کرد، و در دهه 1930، “Carl August Bembé” شاگرد گروپیوس، قایق های موتوری را برای مایباخ ، شرکتی که موتورهای احتراق داخلی برای هواپیماها و قایق ها و خودروها برای شرکت های خودروسازی آلمانی Opel و Adler می ساخت، طراحی کرد.
با این حال، تحولات اولیه در طراحی صنعتی تنها در آلمان اتفاق نیفتاد. در دهه های اول قرن بیستم، معماران و طراحان در کشورهای دیگر نیز محصولات مصرفی با طراحی متمایز خلق می کردند. موارد شاخص قابل ذکر عبارتند از: گلدان موجدار ساووی (1936) توسط معمار فنلاندی آلوار آلتو، قوری ها و فنجان های هندسی چینی آوانگارد (1923) توسط نقاش سوپرماتیست روسی کازیمیر مالویچ، درب بازکن کلاسیک دو اهرمی (1930) توسط طراح ایتالیایی دومینیک روزاتی و چراغ رومیزی بسیار انعطاف پذیر Anglepoise (1932) توسط مهندس خودرو بریتانیایی جورج کارواردین.


طراحی مدرن در ایالات متحده
علیرغم آنچه که اغلب به عنوان رهبری آلمان در ایجاد طراحی صنعتی به عنوان یک حرفه دیده می شود، ایالات متحده ادعای به همان اندازه قانع کننده ای دارد که کشور مادر طراحی صنعتی است. ایالات متحده از جنگ جهانی اول (1914-1918) بدون آسیب فیزیکی بیرون آمد. در مقابل، بسیاری از شهرها و تأسیسات صنعتی اروپایی نه تنها توسط آن سالهای جنگ و انقلابهای سوسیالیستی و کمونیستی متعاقب آن آسیب دیدند، بلکه در برخی موارد کاملاً تخریب شدند. از برخی جهات، تغییرات رادیکال اجتماعی-سیاسی در سالهای بین دو جنگ، تغییرات به همان اندازه رادیکال در نگرش به طراحی را تسریع کرد، همانطور که می توان در محبوبیت فزاینده باهاوس در آلمان وایمار مشاهده کرد. جامعه اروپا در وضعیت آشفتگی و اصلاحات بنیادی قرار داشت، اما ایالات متحده علیرغم سهم خود در ناآرامی های اجتماعی، تا حدودی پایدارتر بود. در طول جنگ، این کشور به تولید صنعتی حجیم شهرت پیدا کرده بود و پس از آن کارخانههای آن در زمان جنگ برای اقتصاد مصرفکننده غیرنظامی سازگار شدند. با این قابلیت خروجی عالی، به احتمال زیاد، گرایش به سمت منسوخ شدن کالا ها هم برنامه ریزی شده بود. این اصطلاح ظاهراً پس از جنگ جهانی دوم توسط طراحان و نویسندگان صنعتی آمریکایی ابداع شد تا نشان دهنده تمایل صنعت برای تولید اقلام مصرفی باشد که حتی قبل از پایان کاربرد واقعی جایگزین شوند. اگرچه این مفهوم اغلب با نیمه دوم قرن بیستم مرتبط است، به احتمال زیاد صنعتگران آمریکایی این فرصت سودآوری را قبل از آن دیده بودند.
بنابراین ایالات متحده در این زمان برای توسعه حرفه طراحی صنعتی آماده بود. در واقع، اداره ثبت اختراع ایالات متحده، اصطلاح طراح صنعتی را در سال 1913 به رسمیت شناخت، و مانند اروپا، سازمان هایی برای متحد کردن متخصصان هنرهای تجسمی که به ایجاد محصولات و محیط های مصرفی کمک کردند، تشکیل شد. به عنوان مثال، اتحادیه هنرمندان و صنعتگران تزئینی آمریکا (تاسیس در سال 1927)، پس از آن مؤسسه طراحان آمریکایی (1938) و انجمن طراحان صنعتی (1944) پس از آن، همه آنها در نهایت ادغام شدند و انجمن طراحان صنعتی آمریکا را در سال 1965 تشکیل دادند. مانند Deutscher Werkbund و بیشتر سازمانهای حرفهای، این سازمانها برای اعتبار بخشیدن به این حرفه در نظر عموم و تسهیل ارتباط بین اعضای خود عمل می کردند.
یکی از اولین نمود های عمومی این کمیته تازه تاسیس ، نمایش محصولات مصرفی با طراحی خوب در نمایشگاه “هنر در تجارت” فروشگاه بزرگ میسی (1927) بود که توسط طراح صحنه و بنیانگذار انجمن تئاتر "لی سیمونسون" طراحی شد و ادای دینی شایان بود به نمایشگاه Arts Décoratifs که دو سال قبل در پاریس برگزار شده بود.

در طی بقیه سال های بین دو جنگ، نمایشگاه های دیگری نیز برای اطلاع رسانی به مردم و همچنین ارج گزاری بر محصولات و هنرمندان به نمایش گذاشته شده و همچنین برای تبلیغ اقلام مصرفی خوش ساخت برگزار شد. حتی موزههایی مانند موزه جدید هنر مدرن (MoMA) در نیویورک شروع به پذیرش این رشته کردند. MoMA یک دپارتمان معماری و طراحی (1932) تأسیس کرد و نمایشگاههای مهمی از طراحی صنعتی مانند «هنر ماشین» (1934) را سازمان داد.

علاوه بر این، فروشگاههای بزرگ و بازاریاب های حضوری ، از جمله Montgomery Ward and Sears، Roebuck and Company، بخشهای طراحی شرکتی را برای کنترل ظاهر محصولات خود ایجاد کردند. مونتگومری وارد احتمالاً اولین فروشگاهی در ایالات متحده بود که این کار را انجام داد (1934) . این فروشگاه "آن سواینسون" را به عنوان اولین مدیر زن در سمت طراح و "دیو چپمن" معمار را به عنوان رئیس برنامه ریزی محصول استخدام کرد. سیرز بلافاصله پس از آن، با استخدام معمار مدرنیست مشهور آلمانی، کارل اشنایدر، یکی از شاگردان گروپیوس و بهرن، برای طراحی مبلمان و اثاثیه شرکت (1938-1945) وارد عرصه رقابت شد. در سال 1926 والتر پاپکه شرکت کانتینر آمریکا را تأسیس کرد و در سال 1936 اگبرت جاکوبسون را استخدام کرد تا یک هویت طراحی ثابت برای محصولات و تبلیغات خود ایجاد کند، پیشرفتی که پیامدهای گسترده ای در دنیای طراحی گرافیک و تبلیغات آمریکا داشت.

در این زمان چندین طراح صنعتی برجسته در ایالات متحده مشغول به کار بودند ، از جمله دونالد دسکی، هنری دریفوس، والتر دوروین تیگ، ریموند لووی و نورمن بل گدس، که اغلب به عنوان بنیانگذاران حرفه طراحی صنعتی در ایالات متحده شناخته می شوند. آنها محصولات نمادینی را خلق کردند، شامل کالا هایی در مقیاس بزرگ (موتورهای لوکوموتیو) تا کوچک (چراغهای رومیزی)، که نمونههایی از لحظات عالی در طراحی آمریکایی محسوب می شود. این طراحان از زمینه های مختلف حرفه ای، و عمدتاً در هنرهای تجسمی بودند. به عنوان مثال، "دونالد دسکی" یک طراح مبلمان و طراح داخلی بود که از سبک آرت دکو استادانه ای در طراحی محصولات خود استفاده می کرد. شاهکار او فضای داخلی تالار موسیقی "رادیو سیتی" در مرکز راکفلر نیویورک بود (قراردادی که در سال 1932 منعقد شد).

"هنری دریفوس" بیشتر به دلیل علاقهاش به ارگونومی، بهویژه در طراحی تلفنهای بل (1930 و بعد از آن) شناخته میشود، اما کار او به همان اندازه برای لوکوموتیو گلولهای شکل “Hudson J3a” (1938) برای راهآهن مرکزی نیویورک ، طراحی داخلی برای هواپیما های لاکهید و خطوط هوایی آمریکا و همچنین محصولاتش برای "ترموس و هوور" تحسین شده است.


مهندس "ریموند لووی" لوازمی را برای "سیرز" و "روباک" طراحی کرد، اما شاید بیشتر به خاطر طرحش برای لوکوموتیو S1 (1937) مربوط به راه آهن پنسیلوانیا و اتوبوس Scenicruiser (1944) برای شرکت خودروسازی “Greyhound to Studebaker” (1953) به خاطر مانده است.

"والتر دوروین تیگ" ، متخصص بسته بندی و تبلیغات هم ، بیشتر به خاطر پروژه های طراحی خود برای دوربین های Kodak Brownie (1927-1930) و همچنین پمپ بنزین ها و تصاویر شرکتی برای شرکت سوخت تگزاس (1935-1936؛ بعدها به Texaco تغییر نام داد) و همچنین کار طولانیمدت او روی فضای داخلی هواپیمایی بوئینگ، از استراتوکروز (1945) تا 707 (1957-1959) شناخته شده است.شرکت او، Walter Dorwin Teague Associates، طراحی داخلی هواپیماهای بوئینگ را تا قرن بیست و یکم ادامه داد.

"نورمن بل گدس"، طراح صحنه که بیشتر به خاطر طرحهای حملونقل آیندهنگر که در غرفه جنرال موتورز و نمایشگاه فوتوراما در نمایشگاه جهانی نیویورک (1939-1940) و در کتابهایش “Horizons” (1932) و “Magic Motorways” (1940) به نمایش درآمده بود، به جمع فعالان این حوزه وارد شد. طرح "استریملاین" و اشک شکل خودروی موتوری "شماره 8" (1931) او پیش زمینه ای بود بر تصویر کلی ماشین "دایماکسیون" از مخترع آمریکایی "آر. باکمینستر فولر" بود که در سال 1933 در نمایشگاه "قرن پیشرفت" در شیکاگو رونمایی شد. خطوط مشخص و اشکال ساده، نشان دهنده حرکت و سرعت، مشخصه طراحی آمریکایی در آن زمان بود و به موازات طراحی و تولید تونل های باد تحقیقاتی توسط صنعت هوانوردی در دهه 1920 و 1930 پیش رفت.


در طول جنگ جهانی دوم (1939-1945) طراحان صنعتی وارد عمل شدند و ایدهها و محصولاتی برای پیروزی کشورشان در جنگ ایجاد کردند، مانند Walkie-Talkie که در واقع نوعی رادیو FM دو طرفه برای ایجاد ارتباط بود که توسط Galvin Manufacturing ابداع شد (این کمپانی بعداً Motorola، Inc نام گرفت) و در سال 1943 توسط ارتش ایالات متحده مورد استفاده قرار گرفت. این طراحان همچنین پس از وقفه طولانی در هزینه کرد فردی ، که با رکود بزرگ دهه 1930 آغاز شده بود، به ایجاد یک جامعه مصرفی پس از جنگ کمک کردند. به عنوان مثال، هنری دریفوس در طول جنگ برای شرکت هواپیماسازی Consolidated-Vultee کار می کرد. او پیشنهاد کرد (1944) بمب افکن های B-24 شرکت را به هواپیماهای مسافربری پس از جنگ تبدیل کند. او همچنین ماشین Convair (1947) را طراحی و آزمایش کرد، وسیله نقلیه پرنده ای که بال های آن باز می شد و بدنه آن می توانست به عنوان یک خودرو عمل کند.

شرکت "والتر دوروین تیگ" روی تبدیل هواپیمای ترابری نظامی C97 بوئینگ به هواپیمای دو طبقه Stratocruiser (1945) کار کرد، که پیشروی مفهومی جمبو جت های آن شرکت بود. "باکمینستر فولر" ایرباراک خود را که برای کاربرد به عنوان پادگان فلزی برای اعضای ارتش طراحی شده بود، به خانه تمام آلومینیومی "دایماکسیون" برای شرکت هواپیماسازی بیچ در ویچیتا، تغییر شکل داد (امروز در نمایشگاه موزه هنری فورد در دیربورن، میش قرار دارد).

سالهای جنگ، چیز دیگری را که در دوران رکود بزرگ آغاز شده بود، تسریع کرد: استفاده معماران و طراحان از مواد جدید و به وفور در دسترس، از آلومینیوم و پلاستیک گرفته تا ورقههای چوبی. دوران پس از جنگ شاهد رونق طراحی صنعتی در سرتاسر جهان بود، زیرا کارخانههایی که به تولید دهها هزار ماشین برای جنگ عادت داشتند به تولید کالاهای مصرفی تولید انبوه روی آوردند. این امر به ویژه در ایالات متحده، جایی که کارخانهها در اثر بمباران زمان جنگ آسیب نبینند یا از بین نرفتند، صادق بود. به نوعی، این شرایط تضمین می کرد که طراحان آمریکایی بلافاصله پس از جنگ در خط مقدم تولید محصولات مصرفی قرار می گیرند.
هژمونی امریکا و چالش های خارجی
طراحان آمریکایی حداقل در لحظات اول پس از جنگ همچنان در خط مقدم طراحی صنعتی قرار داشتند. برخی از نمونههای اصلی عبارتند از طراح تبلیغات و بستهبندی، والتر لندور، که Landor Associates (1941) را تأسیس کرد، یک شرکت مشاوره طراحی که به دلیل ایجاد هویت برند و تصاویر شرکتی مشهور است.

طراح صنعتی چارلز باتلر، تحت حمایت ریموند لووی که در دهههای 1950 و 1960 طراحی داخلی هواپیماهای بریتانیایی، از Viscounts برای Capital Airlines (1955) تا Concorde (1969 و بعد از آن) را طراحی کرد. هارلی ارل، خالق بخش طراحی در جنرال موتورز که مسئول قرار دادن باله های کادیلاک (1948 به بعد) بود و همچنین ماشین اسپرت کوروت (1952-1953) را توسعه داد.


چارلز و ری ایمز، تیم طراحی زن و شوهر هم مبلمان تخته سه لایی را در دهه های 1940 و 1950 رایج کردند. تأثیر طراحی ایمزها در سراسر جامعه آمریکا گسترش یافت، تا حدی به این دلیل که آنها خود را به طراحی مبلمان و اثاثیه محدود نکردند. آنها تعدادی فیلم آموزشی مهم ، مانند "قدرت ده" (1977) را خلق کردند، و تعدادی نمایشگاه عمومی مهم مانند "Mathematica" (1961) را طراحی کردند که در سراسر کشور و در غرفه های نمایشگاه جهانی به نمایش درآمد.

دیگر طراحانی که در دوران پس از جنگ سهم مهمی در صنعت آمریکا داشتند عبارتند از الیوت نویز، کارمند نورمن بل گدس، که در دهههای 1950 و 1960 خط تولید IBM را بازطراحی کرد، به ویژه ماشین تحریر سلتریک (1961). ریچارد تن ایک، که هواپیماهای سسنا و تراکتورهای Hesston را طراحی کرد و بیشتر به خاطر طراحی فن Vornado (1945–59، با 1988 و انواع بعدی) برای O.A شناخته شده است.

همچنین شرکت ساتون؛ و جان فراسانیتو، کارمند سابق لووی قابل ذکر است که کامپیوترهای دیتاپوینت را در اوایل دهه 1970 و فضاپیماها را برای ناسا در اواسط دهه 1980 طراحی کرد.

موزهها، چه بزرگ و چه کوچک، اغلب آثار چنین طراحانی را به نمایش میگذارند. به عنوان مثال، گالری هنری آلبرایت در بوفالو، نیویورک، نمایشگاه اولیه "طراحی خوب کسب و کار شماست" را در سال 1947 ترتیب داد و MoMA بهترین طراحی را در نمایشگاه های "طراحی خوب" خود (1950 و بعد از آن) به نمایش گذاشت. همچنین در آن دهه ها برنامه درسی طراحی در مدارس هنر و معماری گسترش یافت. لازلو موهولی-ناگی، هنرمند و مربی مجارستانی باهاوس، باوهاوس جدید را در شیکاگو (1937) تأسیس کرد و متعاقباً مؤسسه طراحی را در مؤسسه فناوری ایلینویز (1944) توسعه داد. این موارد و مدارس مشابه شروع به آموزش نسل بعدی طراحان صنعتی آمریکایی کردند.
طراحی صنعتی در اروپای پس از جنگ نیز شکوفا شد. حتی در آلمان غربی ویران شده از جنگ، طراحی با تأسیس Hochschule für Gestaltung در اولم یا مدرسه طراحی اولم (1953-1968) که اغلب جانشین باهاوس در نظر گرفته میشود، تقویت شد. یکی از بنیانگذاران آن، طراح حروف چاپی Otl Aicher، متخصص برندسازی شرکتی، طراح و نویسنده برجسته کتابچه راهنمای استانداردهای گرافیکی برای مشتریانی شامل لوفت هانزا و مقامات حمل و نقل مونیخ بود.

کمک های آیچر در توسعه طراحی گرافیک پس از جنگ و هویت شرکتی ممکن است حتی از هربرت بایر افسانه ای طراح حروف چاپی باهاوس که سبک کلاژ سوررئالیستی را در نشریات دهه 1930 معرفی کرد و پس از ترک آلمان و ورود به امریکا به کار خود در هاروارد با گروپیوس ادامه داد ، پیشی گرفته باشد. پس از جنگ جهانی دوم، بایر به نوآوریها در عرصه حروف تایپ ادامه داد و در عین حال به والتر پاپکه، علاقهمند به طراحی و صنعتگر، کمک کرد تا در آسپن ، موسسه آسپن را به عنوان یک استراحتگاه و اتاق فکر تأسیس کند.

آلمان غربی طراحان بزرگ دیگری مانند دیتر رامز را تربیت کرد که از سال 1955، به عنوان نیروی خلاقه ایجاد تمامی لوازم برقی براون ، مظهر ظاهر تمیز و مینیمالیستی طراحی مدرن آلمانی بود.

پس از جنگ جهانی دوم، طراحی ژاپنی از اتصال مجدد به اروپا و ایالات متحده سود برد. وزارت تجارت و صنعت بینالمللی ژاپن (MITI) که در سال 1949 تشکیل شده بود ، طراحان صنعتی ژاپنی را برای تحصیل به خارج از کشور فرستاد تا کیفیت محصولات این کشور، که در دوران پس از جنگ، تقلیدی ارزان از غرب محسوب میشدند ، ارتقاء یابد. تحت این برنامه Takuo Hirano ( بنیانگذار یکی از بزرگترین شرکت های طراحی صنعتی ژاپن، Hirano & Associates ) در دانشکده Art Center کالیفرنیا تحصیل کرد. در سال 1957 MITI جوایز Good Design (که قبلاً "سیستم انتخاب طراحی خوب" یا G-Marks نام داشت) را تأسیس کرد. سیستم جوایز G-Mark شامل رقابت سالانه هیئت داوران محصولات مصرفی جدید، با جوایزی برای محصولات در دستههای مختلف و یک جایزه بزرگ بود که همه دسته ها را در بر میگیرد. جوایز بر اساس زیبایی شناسی طراحی و همچنین ویژگی های محصول مربوط به ایمنی، عملکرد، ارزش و حتی خدمات پس از فروش مصرف کننده است. چنین اقداماتی به ژاپن کمک کرد تا در دهه 1980 به یک رهبر جهانی در صادرات لوازم الکترونیکی خانگی و خودرو تبدیل شود. کشورهای دیگر نیز پس از جنگ جهانی دوم از نظر طراحی محصولات مصرفی پیشرفت کردند. برای مثال، در دانمارک، معمار Arne Jacobsen با صندلی نمادین مورچه ای از تخته سه لا و فولاد (1951) شهرتی بین المللی به دست آورد و Jacob Jensen تجهیزات استریوی مینیمالیستی Bang & Olufsen را از سال 1963 تا 1993 طراحی کرد.


در انگلستان هم خودروی اقتصادی مینی ساخته شد. در سال 1959 توسط آلک ایسیگونیس، مهندس ارشد موریس موتورز، به نماد دهه 1960 تبدیل شد.

معمار فرانسوی Jean Prouvé مبلمان مدرنیستی از چوب و فلز را قبل و بعد از جنگ ایجاد کرد. اما شاید قابل توجه ترین طراحی صنعتی پس از جنگ در ایتالیا رخ داد. در نیمه دوم قرن بیستم، طراحی ایتالیایی برای مخاطبان موزه های آمریکایی در نمایشگاه هایی از "ایتالیا در محل کار" (1950) در موسسه هنر شیکاگو تا "ایتالیا: منظر داخلی جدید" (1972) در MoMA به نمایش گذاشته شد. در نمایشگاه اول ، طراحی ایتالیایی با اشکال منحنی احساسی خود تخیل عموم را به خود جلب کرد. در دومی، به بازدیدکنندگان موزه انعطاف پذیری مبلمان مدولار نشان داده شد. نمونههایی از طراحی عالی محصول ایتالیایی که در دهههای میانی قرن بیستم ایجاد شد، عبارتند از: اسکوترهای وسپا توسط Corradino d'Ascanio ، میز Sensuous arabesque از کارلو مولینو ، چراغ Eclisse آلومینیومی لاکی از معمار Vico Magistretti که شبیه یک کلاه ایمنی فضایی است ، مبلمان نوآورانه از پلاستیک قالبگیریشده توسط هنرمند جو کلمبو، مانند صندلی 4867 و چرخ دستی محبوب بابی ، ماشین حساب های ماریو بلینی برای شرکت تجهیزات اداری Olivetti که از دهه 1960 شروع شد و تا دهه 1980 ادامه یافت ، کارهای الساندرو مندینی در انتشارات طراحی و همچنین طراحی لوازم آشپزخانه برای کارخانه طراحی ایتالیایی Alessi در دهه 1980 و مشارکت مادام العمر اتوره سوتاسس معمار در طراحی اولیوتی (1958-1980) و تأسیس گروه معماران و طراحان ممفیس در سال 1980. این گروه با تمایل خود به آغشته کردن خلاقیت های خود به ارجاعات تاریخی عجیب و غریب، مظهر طراحی پست مدرن بود. کار سوتاسس در این گروه شامل دیوایدر اتاق رنگارنگ کارلتون (1981) است.






طراحی پست مدرن و عواقبش
در اواسط تا اواخر دهه 1970، معماران در سراسر جهان شروع به زیر سوال بردن اعتبار معماری و طراحی مینیمال مدرنیستی به عنوان ارائه راه حل جهانی برای همه محیط ها کردند. قدردانی مجددی از تاریخ و جزئیات تاریخی و بافتهای تاریخی محلی و منطقهای و بیان مجدد آن علایق تاریخگرا در نمایشگاههای محبوب آن دوره، مانند نمایش مشهور MoMA در سالهای 1975-1976 از راندوهای معماری قرن نوزدهم با آبرنگ از École des Beaux-Arts و اولین نمایشگاه بین المللی معماری برای دوسالانه ونیز در سال 1980 که عنوان و موضوع آن «حضور گذشته» بود. برای این نمایش، معماران معاصر تشویق شدند تا مناظر خیابانی ای ایجاد کنند که به محیط های معماری سنتی مربوط می شود.

به ویژه در دهه 1980 پسامدرن بود که معمارانی مانند مایکل گریوز، استنلی تایگرمن و هانس هولین لوازم خانگی را برای شرکت هایی مانند Alessi در میلان و Swid Powell در ایالات متحده ایجاد کردند.

برخی از طراحان، از جمله سوتساس و همکارش در ممفیس، متئو تون اتریشی، به نام های معروفی تبدیل شدند، درست مانند میس و برویر در دوران مدرنیسم، زمانی که طرح های مبلمان آنها توسط Knoll Associates و دیگر شرکت ها منتشر شد.

نمایشگاهها و نشریات بینالمللی، مانند «Design Heute» (1988؛ «Design Today»)، یک نمایش سیار که توسط موزه معماری آلمان در فرانکفورت سازماندهی شده بود ، این خلاقیتهای پست مدرن اغلب عجیب و غریب را برای عموم و افراد حرفهای به نمایش گذاشت. این فردگرایی در اواخر دهه 1980 به اوج خود رسید، درست قبل از رکود اقتصادی در اوایل دهه 1990 که طراحی را وادار کرد تا نمای کمتری به خود بگیرد و معماری را به سمت تمرکز دقیق تر بر مهندسی ارزش، بررسی هزینه خدمات و محصول سوق دهد.
از آن زمان، دو گرایش برجسته در طراحی صنعتی مشهود بوده است: یکی نمایش خلاقیت های هنری یک طراح ستاره با استعداد، و دیگری متکی به کار گروهی در میان متخصصان طراحی و مهندسی برای شکل دادن به محصول نهایی است. مدل قبلی هنوز در زمینه معماری مشهود است. شاهد این امر شهرت بین المللی است که فرانک گری هنگام طراحی موزه گوگنهایم در بیلبائو، اسپانیا (1991-1997) به دست آورد. با این حال، در طراحی محصول و طراحی صنعتی در آغاز قرن بیست و یکم، افراد کمی به چنین موقعیتی دست یافتند. یک استثنا، طراح فرانسوی فیلیپ استارک است که صندلی سطلی تخته سه لا او به نام صندلی Costes (1982) پس از استفاده گسترده از آن در کافه Costes در پاریس (1984) محبوبیت یافت.

استارک به طراحی داخلی به شکل چشمگیری ادامه داد - به ویژه برای هتل هایی که توسط کارآفرین ایان شراگر در دهه های 1980 و 1990 ساخته شد - و همچنین محصولات مصرفی معروفی مانند گلدان ها و مسواک ها را طراحی کرد. با گسترش تقاضای عمومی برای محصولات "طراحی شده"، فروشگاه های زنجیره ای "مایکل گریوز" را برای توسعه خطی از اثاثیه منزل استخدام کرد و پس از موفقیت آمیز بودن آن، از استارک برای انجام همین کار دعوت کرد و محصولاتش به فروشگاه ها رسید. در سال 2002. آگاهی عمومی گسترده از طرح های قوی استارک برای طراحان صنعتی در آن زمان استثنا بود.
گرایش رایجتر در طراحی صنعتی این است که طراح بخشی از تیم بزرگتری باشد که محصول قابل فروش را ایجاد میکند. یکی از شرکت های مهمی که این رویکرد را پذیرفت، Frog Design بود. شرکتی که در سال 1969 توسط هارتموت اسلینگر تأسیس شد، ایده موسسش را مبنی بر اینکه «فرم از احساسات پیروی میکند» حمایت کرد، برخلاف گفته سنتی مدرنیسم که «فرم از عملکرد پیروی میکند».

فراگ دیزاین بیشتر برای کارهایش بر روی تلویزیون های سونی ترینیترون (1978) و کامپیوترهای اولیه اپل (1984) شناخته شده است.

در اواسط دهه 1990 با گسترش دفاتر خود در اروپا و ایالات متحده توانست مشتریان بیشتری را جذب کند، مانند لوفت هانزا، که برایش گیت ها و فضای داخلی هواپیما را طراحی کرد ، و مایکروسافت که در مورد رابط طراحی سیستم عامل ویندوز XP مشاوره می داد. پروژه لوفت هانزا نمونه خوبی بود از تغییر دیدگاه شرکتی از بیان «عملکرد» به بیان «احساسات» . طراحی منحنی نقرهای آجدار صندلیهای کلاس تجاری لوفتهانزا به سنت هواپیماهای آلمانی آلومینیومی راه راه دهههای 1920 و 30 با صندلیهای سطلی مربوط میشود. پیشخوانهای ورود و محلهای انتظار آن واژگان اولیه هوانوردی را با ارجاعات هرالدیک قرون وسطایی ترکیب میکنند و از فرمهای منحنی استفاده میکنند تا سپر شوالیهای را که از ماموران ورود به هواپیما محافظت میکند، استفاده میکنند.
یکی دیگر از شرکت ها با رویکرد طراحی گروهی که در آغاز قرن بیست و یکم فعال بود، IDEO بود. در پالو آلتو، کالیفرنیا، در سال 1991 توسط بیل موگریج، مایک ناتال و دیوید کلی تأسیس شد و به سرعت رشد کرده و دفاتری در سانفرانسیسکو، شیکاگو و بوستون و همچنین لندن، مونیخ و شانگهای اضافه کرد. با فعالیت استودیوهای طراحی خود در سطح جهانی، IDEO بر تمرکز بیشتر بر روی رویکرد تیمی در فرآیند طراحی تاکید کرد. پروژه های موفق اجرا شده در این استودیو متنوع هستند و شامل دید کلی و طراحی قطار پرسرعت Amtrak Acela (2000)، ماوس کامپیوتر برای Microsoft (1987)، مودم برای 3Com (2000)، چاپگر برای Apple (1994) و Hewlett-Packard (1999) ، دستیارهای دیجیتال شخصی برای Palm, Inc. (1999) و برای Handspring رقیب Palm (2000) و حتی مواردی از محصولات روزمره مانند مسواک برای Oral-B (1997) و جعبه های CD-ROM برای TDK (2000) .

Frog Design و IDEO با توجه به هدف گذاری جهانی خود، در شروع هزاره جدید به عنوان معیار جهان طراحی شناخته می شدند. برخلاف همتایان قرن بیستمی خود (حداقل، شاید تا دهه 1980)، این شرکت های طراحی در سطح بین المللی عمل می کردند. این امر به محو شدن هویت ملی در ظاهر محصولات کمک کرده است، به استثنای کارهای معدود طراحانی ، مانند استارک، که مشخصه آثارشان فردیت است ، با این حال این محصولات هم در سراسر جهان و در سطح بسیار محبوبی از طریق خرده فروشی ها عرضه می شود.
شواهد بیشتر از جهانی شدن طراحی صنعتی را می توان در صنعت خودرو مشاهده کرد. بسیاری از شرکتهای خودروسازی غیرآمریکایی، دفاتر طراحی خود را در کالیفرنیا با کارکنانی از سراسر جهان اداره میکنند. یکی از مشهورترین طراحان خودرو، جی میز، آمریکایی است که در کالج طراحی Art Center در پاسادنا، کالیفرنیا آموزش دید و سپس در دهه 1980 برای شرکت های خودروسازی آلمانی BMW و Audi کار کرد. از سال 1989 تا 1993 او به عنوان طراح اصلی فولکس واگن آمریکا خدمت کرد. همان جا بود که او کانسپتی را برای بیتل جدید (1998) طراحی کرد، شکل پیازی آن یادآور خطوط نسخه اصلی بود که توسط فردیناند پورشه حدود 60 سال قبل طراحی شده بود. در سال 1997 میس به عنوان رئیس استودیوی طراحی فورد منصوب شد، که تحت مدیریت او، تاندربرد (2002) با طراحی رترو را معرفی کرد. زمانی که خودروساز آلمانی BMW از طراح آمریکایی فرانک استفنسون برای ساختن مینی جدید (2002) و احیای خودروی نمادین بریتانیایی دهه 1960، دعوت کرد، مرزهای بین المللی نیز بیش از پیش محو شد.

طراحی در قرن 21 : تکنولوژِی و دموکراسی
مانند دهه های قبل، موزه ها به معرفی عمومی طراحی صنعتی ادامه دادند. بسیاری از موزهها که به طور خاص به طراحی اختصاص داده شدهاند، در دهههای 1980 و 1990 ساخته، گسترش یا بازسازی شدند. نمونههای آن عبارتند از: موزه طراحی و موزه ویکتوریا و آلبرت، هر دو در لندن، موزههای هنرهای کاربردی در فرانکفورت و وین، موزه هنرهای تزئینی در پاریس، و Neue Sammlung (مجموعه جدید) در مونیخ.

حتی موزههای جدید و دیدنیتری با محصولات طراحی صنعتی در قرن بیست و یکم تأسیس شد، که قابل توجهترین آنها غرفه شیشهای موزه هنر تولدو در اوهایو، ایالات متحده است که توسط کازویو سجیما و ریو نیشیزاوا طراحی شده است (گشایش در سال 2006). موزه مرسدس بنز در اشتوتگارت، آلمان، طراحی شده توسط بن ون برکل از استودیو UN (گشایش در سال 2006). و موزه هارلی دیویدسون در میلواکی، ویس، ایالات متحده، طراحی شده در سال 2006 توسط جیم بیبر از استودیو معماری پنتاگرام.

در حالی که ساختمانها و نمایشگاههای موزه بر حوزه تخصصی طراحی صنعتی متمرکز شده بودند ، عموم مردم با خرید محصولات مقرون به صرفه و در دسترس از طریق فوشگاه های زنجیره ای ، تجربه دست اولی کسب می کردند. غول طراحی “سر ترنس کانران” و طرح های پیشرو او برای فروشگاه های هابیتات (1964 و بعد از آن) دین بزرگی بر گردن این فروشگاه های زنجیره ای داشتند.
کانران از فروشگاه ها می خواست که کالاهای مدرن مقرون به صرفه، جذاب و کاربردی را برای عموم مردم تبلیغ کنند. ویترین ها و محصولات خوش طرح او ، تلاشهای به روز تولیدکنندگانی مانند اپل را برای نمایش مؤثر محصولات خود در فضایی با طراحی متناسب نشان میدادند. تیم کوبی از شرکت معماری Eight Inc فروشگاه های کامپیوتری استاندارد اپل را از اولین موارد تاسیس شده در سانفرانسیسکو (2001) تا مراکز خرید و ساختمان های بازسازی شده در سراسر ایالات متحده (2001-2004)، از جمله سازه های جدید بزرگتر در شیکاگو و نیویورک طراحی کرد. تا حدی به دلیل موفقیت این فضاها، شرکت کوبی شروع کرد به برنامه ریزی و ساخت فروشگاه های استاندارد مشابه برای شرکت های دیگر در سراسر جهان. در مجموع، این محیطها بهطور مداوم محصولات یک شرکت را به گونهای ارائه میکنند که هم مانند یک موزه موقر و هم قابل دسترسی است. بهطور خاص، فروشگاههای با طراحی ویژه ابزارهای مؤثرتری نسبت به موزههای طراحی هستند، زیرا مصرفکننده میتواند در واقع محصولات نمایش داده شده را لمس کرده و به خانه ببرد.
افزایش دسترسی عموم به محصولاتی با طراحی مناسب با ادغام فزاینده فناوری در طراحی همراه شده است. تا حدی، این امر به واسطه انبوهی از مواد جدید در دسترس طراحان، از نمایشگرهای کریستال مایع الکترونیکی گرفته تا کامپوزیت هایی مانند فیبر کربن، که علیرغم وزن سبک خود، استحکام زیادی را ارائه می دهد، ممکن شده است. از دهه 1980، طراحان صنعتی به تولید لوازم الکترونیکی کوچک کمک کردند - از جمله رایانه های لپ تاپ، تلفن های همراه با قابلیت های ویدئویی و دستگاه های GPS و آی پاد - که در زندگی مردم در سراسر جهان نفوذ کرده است.
منبع: britannica.com