نگاهی به زندگی و آثار سرگئی آیزنشتاین کارگردان شهیر شوروی

 اکثر منتقدان موافق هستند که همه آثار سرگئی آیزنشتاین قابل توجه هستند.  شاید در کل تاریخ سینما، هیچ فیلمساز دیگری در درک هنرش از او پیشی نگرفته باشد.

نگاهی به زندگی و آثار سرگئی آیزنشتاین کارگردان شهیر شوروی

نگاهی به زندگی و آثار سرگئی آیزنشتاین کارگردان شهیر شوروی

Sergei Eisenstein

متولد: 22 ژانویه 1898 ریگا لتونی

 درگذشت: 11 فوریه 1948 (50 سالگی) مسکو روسیه

 آثار قابل توجه: "الکساندر نوسکی" "نبرد کشتی پوتمکین" "ایوان مخوف یک و دو" "اعتصاب"

 

سرگئی آیزنشتاین، به طور کامل سرگئی میخائیلوویچ آیزنشتاین (متولد 22 ژانویه 1898، ریگا، لتونی، امپراتوری روسیه - درگذشت 11 فوریه 1948، مسکو، روسیه، اتحاد جماهیر شوروی)، کارگردان فیلم روسی شامل و  سه فیلم کلاسیک جنگی پوتمکین (1925)، الکساندر نوسکی (1938) و ایوان مخوف (که در دو قسمت 1944 و 1958 منتشر شد).  در مفهوم مونتاژ فیلم او تحول و خلق مفهوم شگرفی بوجود آورد، تصاویر، شاید مستقل از کنش «اصلی»، برای حداکثر تأثیر روانی بر روی مخاطب ارائه می‌شوند.

آیزنشتاین که از طریق پدربزرگ و مادربزرگ پدری‌اش تبار یهودی داشت، در ریگا زندگی می‌کرد، جایی که پدرش، میخائیل، مهندس عمران، تا سال 1910 در کشتی‌سازی کار می‌کرد تا اینکه خانواده به سن پترزبورگ نقل مکان کردند.  آیزنشتاین پس از تحصیل در سالهای 1916-1918 در مؤسسه مهندسی عمران، تصمیم گرفت در هنرهای نمایشی شغلی داشته باشد و وارد دانشکده هنرهای زیبا شد.

با وقوع انقلاب روسیه در سال 1917، او در ارتش سرخ نام نویسی کرد و به سازماندهی ، ساخت و تولید سرگرمی برای سربازان کمک کرد.  او که اکنون حرفه خود را پیدا کرده بود، در سال 1920 به عنوان دستیار دکوراتور وارد تئاتر Proletkult (تئاتر مردم) در مسکو شد.  او به سرعت دکوراتور اصلی و سپس کارگردان مشترک شد.  به این ترتیب، او لباس‌ها و صحنه‌ها را برای چندین اثر برجسته طراحی کرد.  در همان زمان، او علاقه شدیدی به تئاتر کابوکی ژاپن پیدا کرد که قرار بود بر ایده های او در فیلم تأثیر بگذارد.  او برای تولید مرد خردمند، اقتباسی از نمایشنامه الکساندر اوستروفسکی، فیلم کوتاهی به نام Dnevnik Glumova ("خاطرات گلوموف") ساخت که به عنوان بخشی از اجرا در سال 1923 به نمایش درآمد. اندکی بعد سینما توجه کامل او را به خود جلب کرد.  و اولین فیلم خود را به نام Stachka (اعتصاب) در سال 1925 پس از انتشار اولین مقاله خود در مورد نظریه های ویرایش در نقد و بررسی Lef که توسط شاعر بزرگ ولادیمیر مایاکوفسکی ویرایش شده بود، تولید کرد.  او در آنجا گفت که به جای انعکاس ایستا یک رویداد، که با بازگشایی منطقی کنش بیان می‌شود، شکل جدیدی را پیشنهاد کرد: «مونتاژ جاذبه‌ها» - که در آن تصاویری که به‌طور دلخواه انتخاب شده، مستقل از کنش، ارائه می‌شوند.  نه به ترتیب زمانی، بلکه به هر شکلی که حداکثر تأثیر روانی را در مخاطب ایجاد کند.  بنابراین، فیلمساز باید به دنبال تثبیت عناصری در آگاهی تماشاگران باشد که آنها را به ایده ای که می خواهد منتقل کند، هدایت کند.  او باید سعی کند آنها را در وضعیت معنوی یا موقعیت روانی قرار دهد که این ایده را به وجود می آورد.

این اصول کل زندگی حرفه ای آیزنشتاین را هدایت کرد.  اما در فیلم‌های واقع‌گرایانه‌ای که او دست به کار می‌شود، چنین تکنیکی تنها زمانی مؤثر است که از عناصر عینی مستتر در کنش استفاده کند.  زمانی که نمادهای آن به جای اینکه توسط واقعیت تلویحا درک شود، و بر واقعیت تحمیل شود، اعتبار خود را از دست می دهد.  بنابراین، در فیلم اعتصاب، که سرکوب یک اعتصاب توسط سربازان تزار را بازگو می‌کند، آیزنشتاین عکس‌های کارگرانی را که توسط مسلسل‌ها به خاک و خون کشیده می‌شوند و نماهایی  از گاوهایی که در یک کشتارگاه قصابی می‌شوند، کنار هم قرار می‌دهد.  اثر قابل توجه بود، اما واقعیت عینی جعل شد. و مخاطب به شدت تحت تأثیر قرار می گرفت.

 

آیزنشتاین با تسلط بر نظریه خود، مجبور بود اغلب در برابر این شکست تسلیم شود.  Bronenosets Potyomkin (نبرد کشتی پوتمکین که پوتمکین نیز نامیده می شود) با خوشحالی از آن فرار کرد.  این فیلم که در سال 1925 در بندر و شهر اودسا ساخته شد، به دستور کمیته اجرایی مرکزی اتحاد جماهیر شوروی برای بزرگداشت انقلاب 1905، تأثیری شگرف داشت و همچنان در زمره شاهکارهای سینمای جهان باقی مانده است.  (در سال 1958 بر اساس یک نظرسنجی بین المللی از منتقدان، این فیلم به عنوان بهترین فیلم ساخته شده تا کنون انتخاب شد.) عظمت آن صرفاً در عمق انسانیتی است که با موضوع مورد بررسی قرار می گیرد، نه در اهمیت اجتماعی آن، و نه در کمال رسمی آن نهفته است.  ریتم و ضرب آهنگ مونتاژ ؛  بلکه هر یک از اینها بزرگ شده و در هم دیگر تنیده می شود.

آیزنشتاین که با این موفقیت به عنوان شاعر حماسی سینمای شوروی شناخته شد، بعداً فیلمی با عنوان اکتبر یا ده روزی که جهان را تکان داد، ساخت که در عرض دو ساعت به تغییرات قدرت در دولت می‌پردازد.  پس از انقلاب 1917، ورود لنین به صحنه ، و مبارزه بین بلشویک ها و دشمنان سیاسی و نظامی آنها.  اگر گاهی از فیلم الهام گرفته می شد، ناهمگون، بی نظم و اغلب گیج کننده بود.

 

همچنین ناهموار، اما متعادل تر، Staroye i novoye (قدیمی و جدید، همچنین به نام خط عمومی) بود که در سال 1929 فیلمبرداری شد تا اشتراکی شدن روستایی های روستایی را به تصویر بکشد.  آیزنشتاین از آن داستان غزلی ساخته بود که به آرامی و به اندازه کشتی جنگی پوتمکین خشن و فشرده بود.

 در سال 1929، برای سود بردن از بازدید از پاریس، او فیلمی از احساسات عاشقانه (1930؛ عاشقانه های احساسی)، مقاله ای در نقطه مقابل تصاویر و موسیقی گرفت.  در سال 1930 با استودیوی پارامونت درگیر شد و به هالیوود رفت و در آنجا بر روی اقتباس از رمان‌های L'Or ("طلای ساتر") اثر بلز سندرارز و یک تراژدی آمریکایی اثر تئودور درایزر کار کرد.  با امتناع از تغییر فیلمنامه‌هایش برای برآورده کردن خواسته‌های استودیو، قرارداد با شکست مواجه شد و در سال 1932 به مکزیک رفت تا Que viva Mexico! زنده باد مکزیک را کارگردانی کند، با سرمایه‌ای که توسط رمان‌نویس آپتون سینکلر جمع‌آوری شده بود.

 

 این فیلم هرگز کامل نشد.  نگرانی های بودجه ای، همراه با نارضایتی استالین از مدت اقامت آیزنشتاین در مکزیک و تعداد زیادی از عوامل دیگر، تولید را به بن بست رساند.  رابطه آیزنشتاین با سینکلر - که قبلاً به دلیل تأخیر در تولید و مشکلات ارتباطی تیره شده بود - زمانی که مأموران گمرک ایالات متحده نقاشی ها و عکس های همواروتیک را که برخی از آنها شامل تصاویر مذهبی بود، در محموله ترکیبی از وسایل او و سینکلر کشف کردند، از بین رفت.  گرچه تمایلات جنسی آیزنشتاین هرگز تأیید نشد، اما مدت‌ها مظنون به همجنس‌گرایی بود، نظریه‌ای که با مواد کشف‌شده تأیید می‌شد.

 نزدیک به 300,000 فوت (91,440 متر) فیلم گرفته شده برای Que viva Mexico! - که واردات آن به اتحاد جماهیر شوروی ممنوع شده بود - در ایالات متحده به عنوان فیلم های تندر بر فراز مکزیک، آیزنشتاین در مکزیک و روز مرگ (1933-1934) اکران شد.  ).  در سال 1940 چهارمین فیلم با عنوان زمان در خورشید از این فیلم ساخته شد.  مجموعه ای از فیلم های آموزشی در مورد مکزیک نیز با استفاده از تکه راش ها گردآوری شد.  هیچ یک از این تلاش ها بیش از یک شباهت دور به مفهوم اصلی ندارد.  سینکلر در سال 1954 بخش بزرگی از فیلم را به موزه هنرهای مدرن در شهر نیویورک اهدا کرد. جی لیدا، فیلمساز، فیلم مکزیکی آیزنشتاین: اپیزودهایی برای مطالعه (1958) را از آن فیلم گردآوری کرد.  گریگوری الکساندروف، همکار سابق آیزنشتاین، آن را مطابق با طرح اصلی آیزنشتاین ویرایش کرد و آن را به عنوان Que viva Mexico منتشر کرد!  (1979).

 

 آیزنشتاین پس از بازگشت به مسکو در سال 1933، کارگردانی لوگ بژین (علفزار بژین) را بر عهده گرفت.  با این حال، چند هفته قبل از تکمیل، به او دستور داده شد که تولید آن را متوقف کند.  صحنه‌هایی که قبلاً تو سط وی فیلم‌برداری شده بود جمع‌آوری شده‌اند، اما فیلم که هرگز اکران نشد، به دلیل تفسیر شاعرانه‌اش از واقعیت، به عنوان «فرمالیستی» مورد حمله قرار گرفت.  بنابراین، آیزنشتاین از همان سیاست‌های دولتی در قبال هنر رنج می‌برد که سرگئی پروکوفیف، آهنگساز، آیزاک بابل، نویسنده و بسیاری از هنرمندان دیگر را در مشکلاتی با حکومت شوروی درگیر کرده بود.

 

آیزنشتاین با ابراز پشیمانی از اشتباهات کارهای گذشته خود، مطابق با سیاست استالین در تجلیل از قهرمانان روسی، توانست فیلمی بسازد که حماسه قرون وسطایی الکساندر نوسکی را بازگو کند.  این فیلم که در سال 1938 ساخته شد، وقایع تاریخی واقعی را دگرگون کرد و به طرز باشکوهی منجر به قطعنامه نهایی شد که نشان دهنده پیروزی جمع گرایی بود.  همانند حماسه‌های قرون وسطایی، شخصیت‌ها قهرمانان یا نیمه خدایان افسانه‌ای بودند که به‌شدت تلطیف شده بودند.  این فیلم که با همکاری نزدیک پروکوفیف، نویسنده موسیقی متن ساخته شد، ترکیبی از تصاویر و موسیقی را در یک وحدت ریتمیک واحد، یک کل غیرقابل تجزیه نشان داد.

 

 در طول جنگ جهانی دوم، آیزنشتاین به اثری به سبک الکساندر نوسکی و حتی جاه‌طلبانه‌تر - ایوان گروزنی (ایوان مخوف) - درباره تزار قرن شانزدهم ایوان چهارم، که استالین او را تحسین می‌کرد، دست یافت.  در سال 1943 در کوه‌های اورال فیلمبرداری این فیلم شروع شد، بخش اول در سال 1944 به پایان رسید، بخش دوم در آغاز سال 1946 به پایان رسید. قسمت سوم در نظر گرفته شده بود، اما آیزنشتاین، که از آنژین صدری رنج می‌برد، مجبور شد چندین ماه به بستر بیماری پناه  ببرد.  او در آستانه بازگشت به کار بود که درگذشت، اندکی پس از تولد 50 سالگی اش.

 

 اکثر منتقدان موافق هستند که اگرچه سه فیلم برتر آیزنشتاین بسیار بالاتر از بقیه هستند، اما همه آثار او قابل توجه هستند.  عیوب آنها برای هنرمندانی است که محدودیت های هنر خود را بررسی می کنند.  شاید در کل تاریخ سینما، هیچ فیلمساز دیگری در درک هنرش از او پیشی نگرفته باشد.

 

منبع: www.britannica.com/topic

0
تعداد نظرات
  نظرات

نظری وجود ندارد.

نام
ایمیل
عنوان
نظر
تصویر امنیتی
وارد نمودن کد

آخرین اخبار

چهارشنبه 23 خرداد 1403 0 دیدگاه