متولد: 3 دسامبر 1930 (91 ساله) پاریس فرانسه
جوایز و افتخارات: جایزه اسکار (2011) پریمیوم امپریال (2002)
آثار قابل توجه: «زن . زن است» «آلفاویل» «گروه خارجیها» «از نفس افتاده» «تحقیر» «هر مردی برای خودش» «نام: کارمن» «سلام مریم» «لا شینویز» «زندگی من برای زندگی» "Numéro deux" "Passion" "Pierrot Goes Wild" "The Image Book" "The Little Soldier" ...
حرکت / سبک: موج نو
اعضای قابل توجه خانواده: همسر آنا کارینا
اوایل زندگی و شرو ع کار حرفه ای
گدار سال های اولیه زندگی خود را در سوئیس کنار دریاچه ژنو گذراند، جایی که پدرش یک درمانگاه را اداره می کرد. تحصیلات عالی او شامل تحصیل در رشته قومشناسی در دانشگاه پاریس، گفتگوهای بیپایان کافههای دانشجویی، و کار سخت در یک سد بود که الهامبخش اولین فیلم کوتاه او، عملیات بتون (1954؛ عملیات بتن) بود. علایق قومشناختی او با تأثیر ژان روش، انسانشناسی که اولین تمرینکننده و نظریهپرداز فیلم مستند مانند سینمای وریته («حقیقت سینما») شد، مرتبط است. فیلمسازان این مکتب از تجهیزات تلویزیونی سبک وزن برای مشاهده سوژه خود با نهایت روش های غیر رسمی و کاملاً بدون تعصب استفاده می کنند که مضمون و موتیف فیلم تنها در حین فیلمبرداری یا حتی بعداً در مرحله تدوین ظاهر می شود.

سبک و مضامین نفس گیر و فیلمسازی
اولین فیلم بلند گدار، À bout de souffle (1960; Breathless) که توسط فرانسوا تروفو، همکار او در مجله Cahiers du cinéma تهیه شده بود، برنده جایزه ژان ویگو شد. مجموعهای طولانی از ویژگیها را افتتاح کرد که همگی به دلیل بیتوجهی شدید به رویههای فیلمسازی متداول و بداههنگار گدار مورد تحسین قرار گرفتند. از نفس افتاده بدون فیلمنامه فیلمبرداری شد. گدار یک شبه دیالوگ را ترسیم کرد و بین تمرین و در حین تمرین آن را اصلاح کرد. در فیلمهای بعدی او حتی به گفتن پاسخهای شخصیتها به بازیگران از پشت دوربین در حین فیلمبرداری متوسل شد. بنابراین، او گاهی برای مشاهده واقعیت، گاهی برای تحمیل دید خود و اغلب برای ایجاد یک اثر انتزاعی عجیب و غریب، از تکنیک های بداهه استفاده می کرد. Breathless( از نفس افتاده) ماجراهای یک کلاهبردار خرده پا را بازگو می کند (با بازی ژان پل بلموندو، اغلب شخصیت جایگزین گدار روی صفحه نمایش) که همفری بوگارت را تحسین می کند و توسط یک دختر آمریکایی به پلیس لو داده می شود. از آنجایی که مطمئن نیست او را دوست دارد یا نه.

برای چند سال، آثار گدار وسواس فزاینده و ناامیدکننده نسبت به مضامین بی ثباتی (چه مرد و چه زن)، هتک حیثیت، هوسبازی، و عدم امکان تمایز واقعیت معنادار از خیانتی که دیگران، ذهن خود، و ایدئولوژی انجام می دهند، نشان داد. توسط هنر گدار در چندین فیلم از چهره بازیگر زن که در آن زمان همسرش بود، آنا کارینا، به عنوان نمادی شبیه ابوالهول که نشان دهنده این دوگانگی وجودی بود، استفاده کرد، به ویژه در فیلم Le Petit Soldat (1963؛ The Little Soldier)، یک تراژدی طعنه آمیز که سال ها ممنوع بود. در مورد شکنجه و ضد شکنجه Vivre sa vie (1962؛ زندگی من برای زندگی)، مطالعهای در مورد یک فاحشه جوان پاریسی، با از نفس افتاده کنایهآمیز، پاستیکهایی به شکل مستند و اصطلاحات تخصصی بالینی. فیلم Le Mépris (تحقیر) گدار در سال 1963، بر اساس داستانی از رماننویس ایتالیایی آلبرتو موراویا، تنها سرمایهگذاری او را در ساخت فیلمهای مستقل و نسبتاً پرهزینه رقم زد. پس از آن، او موقعیت تقریباً منحصربهفردی را به عنوان یک خالق مطلق و مستقل، با استفاده از روشهای تولید در فضای باز و ارزان قیمت و موفقیت مکرر در مدار بینالمللی «سینمای هنری» حفظ کرد. با قوت Pierrot le fou (1965؛ "Pierrot the Madman")، از او خواسته شد که فیلم آمریکایی فوق العاده موفقی به نام بانی و کلاید را کارگردانی کند (که او به دلیل بی اعتمادی به سیستم هالیوود آن را رد کرد).

گدار تصاویر بصری و کلامی خود را بهعنوان تقلبیهای توهینآمیز برای زندگی ارائه کرد که معنای آن بهطور جبرانناپذیری از دست رفته یا شاید همیشه ذاتاً پوچ بوده است. فرهنگ گسترده او به این تصاویر عمق بیشتری بخشیده است. فیلمهای او بهطور فزایندهای شامل نماهایی از کتابهایی میشد که از آنها تکان میخورد یا خوانده میشد و نشانههای خیابانی یا پوسترها و دیالوگهایی که به گونهای ارائه میشد که گویی بازیگران از نقشهایشان بیگانه هستند، صرفاً خواندن متون. تنظیمات غیرممکن تاریخی یا به طرز ماهرانهای خارقالعاده در کنار هم قرار میگیرند و فیلمهای او آگاهی مختل کنندهای از خود رسانه را وادار میکنند. اشارات او به فیلم های دیگر به خودی خود پیچ و خم پیچیده ای را تشکیل می دهد. برای مثال، قهرمان فیلم سرباز کوچولو، به نام کارل درایر، کارگردانی که گدار او را تحسین می کند، «درایر» نامیده می شود. گزیده ای از یکی از فیلم های درایر توسط قهرمان فیلم My Life to Live تماشا می شود. آلفاویل (1965) صحنه هایی از متروپلیس (1927) را به نمایش می گذارد که کارگردان آن، فریتز لانگ، در فیلم تحقیر نقش یک کارگردان فیلم را بازی می کند. به این ترتیب، فیلمهای گدار به مقالههای روشنفکرانه تبدیل میشوند: در آنها، داستانهای بازیشده و تجربهشده فیلمهای قبلی به سینمای ایدئولوژیک گویایی اواخر دهه 1960 تبدیل میشوند. در سال 1966 دو ویژگی - ساخت ایالات متحده، اختصاص داده شده به آمریکا، و Deux ou trois choses que je sais d'elle (دو یا سه چیزی که درباره او می دانم) اختصاص داده شده به پاریس - نشان دهنده ناامیدی عمومی گدار بود که در آن زمان نمایان شد. هدف آن جامعه و همچنین روابط بین فردی بود. علاقه فزاینده به افکار چپ در La Chinoise (1967؛ عنوان آن عامیانه برای مائوئیست های پاریسی است) ضمنی بود و با مشارکت فعال گدار در شورش های دانشجویی پاریس در سال 1968 و تظاهرات دیگر تأیید شد. آخر هفته که در سال 1967 نیز ساخته شد، محکومیت شدید این جریان بود.

در آن زمان با هنرپیشه آن ویازمسکی ازدواج کرد و از داستان و دغدغه زیبایی شناختی به مارکسیسم هربرت مارکوزه، چه گوارا، فرانتز فانون و دیگران رفت. Le Gai savoir (1968؛ شادی دانش) متنی کاملاً مصور است که توسط دو دانشجو به نامهای امیل روسو و پاتریشیا لومومبا صحبت شده است. متنهای او در دههی بعد، بیتفاوتی کامل نسبت به جذابیتشان برای عموم نشان میداد و به عنوان تبلیغات روشنفکرانه (یعنی برانگیختگی-تبلیغات) در نظر گرفته شد: به قول خود گدار، آنها «نمایش نیست، یک مبارزه» هستند. با این پیچش ایدئولوژیک، گدار کسانی را که او را تحسین کرده بودند، نگران کرد، خواه اشتیاق خاص آنها به مهارت فرم فیلمش، مهارت او در طرح معماهای پیچیده فرهنگی، یا ضبط سرد اما غم انگیزش از بحران های هویت انسان غربی بود. تکامل او همچنین برای مخالفانش مشکل ایجاد کرد، خواه آنها او را به خاطر تک گرایی، برای پوچ گرایی، یا به خاطر جشن مشکوک از خود راضی او از شرارت های زندگی بورژوایی زیر سایه انقلاب انتقاد می کردند. حتی اقلیتی که فیلمهای قبلیاش را شکستهای افتخارآمیز، یا تمرینهای کسالت فکری میدانستند، باید قبول میکردند که از بین همه کارگردانها، او بیاحتیاط ترین کارگردان و پیشرفت او بهطور شگفتانگیزترین غیرقابل پیشبینیبودن بود. در طول دهه 1970 او با برنامه های مبارزات سیاسی تلویزیونی درگیر شد. Numéro deux (1975؛ "شماره دو") یک آزمایش ویدئویی درباره زندگی خانوادگی در فرانسه معاصر و قدرت ایدئولوژی و رسانه بود - و از نظر تجاری ناموفق بود.
آثار بعدی و جوایز ژان لوک گدار
گدار در سال 1979 با Sauve qui peut (la vie) (هر مرد برای خودش)، داستان سه جوان سوئیسی و مشکلات کار و عشق آنها، دوباره شروع به ساخت فیلم های داستانی موفق کرد. در دهه 1980 او در پروژه های سینمایی در فرانسه و همچنین در کالیفرنیا و موزامبیک شرکت داشت. برجستهترین اثر او در این دهه «سهگانه تعالی» بود که شامل سه فیلم بود: «شور» (1982)، «پرونوم کارمن» (1983؛ نام: کارمن)، و «ماری» (1985). سلام مریم) - که به عنوان اظهارات شخصی در مورد زنانگی، طبیعت و مسیحیت عمل می کرد.

گدار در دهه 1990 فیلم های بلند کمی را کارگردانی کرد و در عوض بر مستند تلویزیونی چند قسمتی Histoire(s) du cinéma تمرکز کرد که دیدگاه های ساختار شکنانه او را در مورد 100 سال اول تاریخ سینما ارائه می کرد. Éloge de l’amour (2001؛ در ستایش عشق)، فیلمی روایی که ماهیت عشق و زندگی را در فیلم بررسی میکند، بحثهایی را بر سر انتقاد شدید آن از فیلمسازی هالیوود برانگیخت. فیلمهای بعدی شامل موسیقی نوتر (2004؛ «موسیقی ما»)، مراقبهای درباره جنگ بود. کلاژ تجربی فیلم Socialisme (2010; Socialism Film); و Adieu au langage (2014؛ خداحافظی با زبان)، روایتی تکه تکه درباره یک مرد، یک زن و یک سگ، که به صورت سه بعدی فیلمبرداری شده است. Le Livre d’image (2018؛ The Image Book) یک مقاله سینمایی است که شامل مونتاژی از کلیپهای فیلم، عکسها و فیلمهای دوران جنگ است و گدار توضیحاتی ارائه میکند.
گدار جوایز متعددی از جمله سزار افتخاری (1987 و 1998)، پریمیوم امپریال تئاتر/فیلم انجمن هنر ژاپن (2002) و جایزه اسکار افتخاری (2010) را دریافت کرده است.

منبع وب سایت: www.britannica.com/biography