نگاهی به زندگینامه و آثار اینگمار برگمان، کارگردان سوئدی
اینگمار برگمان، نویسنده و کارگردان سوئدی با فیلمهایی مانند گریه ها و زمزمه ها، چهره به چهره، فانی و اسکندر، سرابند، صحنه هایی از یک ازدواج، مهر هفتم، از میان شیشه ای تاریک، توت فرنگی های وحشی و روشنایی های زمستان
نگاهی به زندگینامه و آثار اینگمار برگمان کارگردان سوئدی Ingmar Bergman Swedish film director
متولد: 14 ژوئیه 1918 اوپسالا سوئد درگذشت: 30 ژوئیه 2007 (89 سالگی) سوئد
جوایز و افتخارات: جایزه اسکار پریمیوم امپریال (1991) جایزه یادبود ایروینگ جی تالبرگ (1971) ... آثار قابل توجه: "گریه ها و زمزمه ها" "چهره به چهره" "فانی و اسکندر" "سرابند" "صحنه هایی از یک ازدواج" "مهر هفتم" "از میان شیشه ای تاریک" "توت فرنگی های وحشی" "نور زمستانی"
اینگمار برگمان، به طور کامل ارنست اینگمار برگمان، (زاده ۱۴ ژوئیه ۱۹۱۸، اوپسالا، سوئد - درگذشته ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۷،سوئد ، نویسنده و کارگردان سوئدی که با فیلمهایی مانند گریه ها و زمزمه ها" "چهره به چهره" "فانی و اسکندر" "سرابند" "صحنه هایی از یک ازدواج" "مهر هفتم" "از میان شیشه ای تاریک" "توت فرنگی های وحشی" “ روشنایی های زمستان" به شهرت دست یافت . او به خاطر دوربینهای همهکارهاش و سبک روایی پراکندهاش که به ترسیم تنهایی، آسیبپذیری و عذاب انسان می پرداخت، مورد توجه است.
نگاهی کوتاه به زندگی
برگمن پسر یک کشیش لوتری بود و بارها به اهمیت پیشینه دوران کودکی خود در رشد عقاید و مشغله های اخلاقی خود اشاره می کرد. حتی زمانی که زمینه رنج شخصیت های فیلم او آشکارا مذهبی نیست، آنها همیشه به طور ضمنی درگیر جستجوی معیارهای اخلاقی قضاوت، بررسی دقیق کنش و انگیزه، از نظر خوب و بد، درست و غلط هستند، که به نظر می رسد. مخصوصاً برای کسی که در یک خانه کاملاً مذهبی بزرگ شده است دغدغه مناسبی است. یکی دیگر از تأثیرات مهم در دوران کودکی او، هنر مذهبی بود که برگمان با آن مواجه شد، به ویژه بازنمایی های بدوی و در عین حال گرافیکی داستان ها و تمثیل های کتاب مقدس که در کلیساهای روستایی سوئد یافت می شود، که او را مجذوب خود کرد و به او علاقه ای حیاتی به ارائه بصری ایده ها، به ویژه ایده تصویرسازی شیطانی که در شیطان تجسم یافته است.
برگمن در دانشگاه استکهلم تحصیل کرد و در آنجا هنر، تاریخ و ادبیات خواند. در آنجا برای اولین بار با علاقه وارد تئاتر شد و شروع به نوشتن و بازی در نمایشنامه و کارگردانی آثار دانشجویی کرد. از این پس او به کارآموزی کارگردانی در تئاتر ماستر اولوفسگاردن و تئاتر ساگاس تبدیل شد، جایی که در سال 1941 یک اثر دیدنی و غیرمتعارف و تراژیک از نمایشنامهنویس سوئدی، آگوست استریندبرگ، سونات ارواح را تولید کرد. در سال 1944 اولین کار تمام وقت خود را به عنوان کارگردان در تئاتر شهرداری هلسینگبورگ به دست آورد. همچنین، و مهمتر از آن، او با کارل آندرس دیملینگ، رئیس Svensk Filmindustri ملاقات کرد. دایملینگ به اندازه کافی تحت تأثیر او قرار گرفت تا فیلمنامه ای اصلی به نام Hets (1944؛ دیوانگی یا عذاب) را سفارش دهد. این فیلم توسط آلف شوبرگ، کارگردان برجسته سینمای سوئد در آن زمان کارگردانی شد و موفقیت بزرگی هم در داخل و هم در خارج از کشور به دست آورد. عمدتاً در نتیجه این موفقیت، در سال 1945 به برگمن فرصتی داده شد تا فیلمی از خودش به نام (1946؛ بحران) را بنویسد و کارگردانی کند و از این نقطه به بعد کار حرفه ای او آغاز گردید. فیلمهایی که برگمن نوشت یا کارگردانی کرد، یا هر دو، در پنج سال آینده، اگر مستقیماً زندگینامهای نبودند، دستکم به مشکلاتی که خود او در آن زمان با آنها روبهرو بود، توجه زیادی داشتند: نقش جوان در تغییر. جامعه، عشق جوان بدبخت و خدمت سربازی. در پایان سال 1948 او اولین فیلم خود را بر اساس فیلمنامه اصلی خود به نام Fängelse (1949؛ زندان یا The Devil's Wanton) کارگردانی کرد. همه مضامین فیلمهای قبلی او را در داستانی پیچیده، شاید بیش از حد جاهطلبانه، خلاصه میکند که حول مشکلات عاشقانه و حرفهای یک کارگردان جوان ساخته شده است که در نظر دارد فیلمی بر اساس این ایده بسازد که شیطان بر جهان حکومت میکند. در حالی که این را نمی توان بدون صلاحیت به عنوان پیام برگمان در کارهای اولیه اش در نظر گرفت، حداقل می توان گفت که دنیای تخیلی او به شدت بین جهان های خیر و شر تقسیم شده است، دومی همیشه بر جهان اولی سایه می اندازد، شیطانی که در آن قرار دارد. در پایان هر بت صبر کنید در سال 1951 حرفه برگمان در فیلم، مانند تقریباً کل فیلمسازی سوئدی، در نتیجه یک بحران اقتصادی بزرگ در سوئد، ناگهان متوقف شد. اما در سال 1952 با فیلم Kvinnors väntan (زنان در انتظار یا اسرار زنان) بازگشت که سال بعد Sommaren med Monika (تابستان با مونیکا یا مونیکا) را ساخت. این فیلم ها شروع کار پخته او بود. در سال 1952 او همچنین به عنوان مدیر تئاتر شهرداری مالمو منصوب شد و تا سال 1959 در آنجا ماند. در موضوع، برگمان که حالا خودش ازدواج کرده بود، بارها و بارها به مسئله ازدواج بازگشت.
او با نگاهی به آن از زوایای مختلف، روشهای سازگاری دو نفر با زندگی مشترک، انگیزههای آنها برای وفاداری یا بیوفایی به یکدیگر، و واکنشهایشان به آوردن کودکان به دنیا را بررسی کرد. در این زمان برگمان شروع به جمع آوری یک "شرکت سهام" وفادار از بازیگران - از جمله بی بی اندرسون، گونار بیورنستراند، اوا دالبک، ارلاند جوزفسون، اینگرید تولین، لیو اولمان، و ماکس فون سیدو- در تولیدات فیلم و صحنه خود کرد. او به طور منظم با آنها کار می کرد تا به کار خود و تفسیر آنها از آن سازگاری و سبک آشکاری بدهد. در سال 1955 برگمان اولین موفقیت بزرگ بین المللی خود را با Sommernattens leende (لبخندهای یک شب تابستانی)، یک کمدی-درام عاشقانه تلخ و شیرین در یک محیط دوره ای به دست آورد. در چند سال بعد، نوعی تب برگمن صحنه بینالمللی فیلم را فرا گرفت: همزمان با فیلمهای جدید او که شامل دو شاهکار بود: مهر هفتم، نمایشنامه اخلاقی قرون وسطایی، و توتفرنگیهای وحشی، تأملی در مورد پیری. همه کارهای اولیه او به نمایش درآمد و برگمان به عنوان یکی از مهمترین چهره های سینما شناخته شد. در واقع، بخش بسیار گستردهتری از مردم فرهیخته از آثار او نسبت به هر فیلمساز قبلی آگاه شدند. برای اولین بار، یک فیلمساز به اندازه هنرمندان در رسانه های سنتی تر مورد توجه قرار گرفت.
به ناچار واکنشی آغاز شد، اگرچه برگمن همچنان با فعالیتی کمتر به ساختن فیلم و کارگردانی نمایشنامه ادامه داد. سه گانه فیلم های او، از طریق یک شیشه تاریک، نور زمستانی، و سکوت، که به مرز بین سلامت عقل و جنون و مرز بین تماس انسانی و کناره گیری کامل می پردازد، توسط بسیاری به عنوان تاج موفقیت او در نظر گرفته شد. Through a Glass Darkly برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد. در همین زمان، برگمن خانه ای روستایی در جزیره غم انگیز فارو، سوئد به دست آورد و این جزیره صحنه مشخصی را برای درام های مجموعه کاملی از فیلم ها فراهم کرد که شامل Persona (1966)، Vargtimmen (1968؛ ساعت گرگ) بود. Skammen (1968; Shame) و En Passion (1969; A Passion یا The Passion of Anna)، همه درام هایی از درگیری های درونی هستند که شامل یک گروه کوچک و به هم پیوسته از شخصیت ها می شود. برگمان با The Touch (1971؛ Beröringen)، اولین فیلم انگلیسی زبانش، به فضای شهری و موضوعی عاشقانهتر بازگشت، اگرچه اساساً شخصیتهای مثلث زناشویی فیلم کمتر از هر فیلم دیگری در چرخه فیلمهای فورو در هم آمیخته نیستند. . و سپس Viskningar och rop (1972؛ گریه ها و زمزمه ها)، Scener ur ett äktenskap (1974؛ صحنه هایی از یک ازدواج) و Höstsonaten (1978؛ سونات پاییزی) که همگی دلسوزانه با روابط خانوادگی صمیمی سروکار داشتند، محبوبیت و همچنین منتقدان را به دست آوردند. .
در طی سالها، برگمن به کارگردانی صحنه ادامه داد، به ویژه در تئاتر دراماتیک سلطنتی استکهلم. در سال 1977 او مدال طلای بزرگ آکادمی ادبیات سوئد را دریافت کرد و در سال بعد موسسه فیلم سوئد جایزه ای را برای برتری در فیلمسازی به نام او تعیین کرد. فانی و الکساندر (1982؛ فانی و الکساندر)، که در آن بخت و اقبال و بدبختی های یک خانواده تئاتری ثروتمند در سوئد در اوایل قرن حاضر از نگاه پسری جوان به تصویر کشیده می شود، جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را به دست آورد. برگمان در سال 1991 جایزه پریمیوم امپریال انجمن هنر ژاپن را برای تئاتر/فیلم دریافت کرد. برگمن همچنین تعدادی از فیلمهای تلویزیونی را کارگردانی کرد، بهویژه فیلم تحسینشده سرابند (2003) که شخصیتهای اصلی صحنههایی از یک ازدواج را نشان میداد و این فیلم در سینما اکران شد. علاوه بر این، او چندین رمان نوشت، از جمله Söndagsbarn (1993؛ کودکان یکشنبه) و Enskilda samtal (1996؛ اعترافات خصوصی) که به فیلم تبدیل شدند. خاطرات او با نام Laterna magica (فانوس جادویی) در سال 1987 منتشر شد.